سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] اگر خداوند از نافرمانى خود بیم نمى‏داد ، واجب بود بشکرانه نعمت‏هایش نافرمانى نشود . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 92 مهر 17 , ساعت 1:7 عصر




 

            سلام


                             هفتصد و هفتاد و سوم





به بهانه تقویم هم که شده باید این روزها

از کودک نوشت

شاید دقت کرده اید که خیلی تابع تقویم نیستم

که به اندازه کافی در مناسبت های تقویمی

حرفهای مربوط می شنویم و می شنوید.

اما این بارمی خواهم  چند سطری کودکانه بنویسم اما از منظری دیگر

برشی از دنیای کودکان ...:

اگر دقت کرده باشید گاهی کودک که تمام وجودش وابسته به والدین است

حتی کودکی که همیشه مورد توجه بوده و تمام خواسته هایش برآورده شده ،

وقتی با یکی از خواسته هایش مخالفت می شود یا

بر آورده نمی شود

یا حتی وقتی در تامین خواسته هایش ، تاخیری صورت می گیرد،

چموش می شود ، توهین می کند ، اخم می کند و ناسپاسی

ودر مواردی رفتارهای ناامید کننده ی دیگری مثل

ناسزا گفتن ، بد و بیراه گفتن ،

لج بازی و جسارت را از خودش نشان می دهد.

در این حالات والدین عاقل وصبور، تمام این رفتار و گفتار را در قالب بچگی

واقتضائات این سن وسال ، یعنی نادانی نسبت به خیلی از مصالح ومفاسد

قابل تحمل می دانند

ویادشان می ماند که بالاخره این کودک فرزند آنهاست

قسمتی از وجود خودشان است

قرار نیست با یک بد رفتاری و بد کلامی او را از خود برای همیشه برانند و

رابطه نا گسستنی پدرو فرزندی

یا مادر و فرزندی را فسخ کنند

چرا که اساسا این رابطه فسخ شدنی نیست

.

.

روز کودک ،

وحضور کودکان در زندگی ام

برای من ،

یعنی درس زندگی !

زندگی زیر سایه خدا !

خدایی که از پدر ومادر مهربان تر است

خدایی که وابستگی ونیاز من به او ، عین ذات من است

حضور خدا در زندگی من اعتباری نیست

با حکم دادگاه فسخ نمی شود

حضانت من را به هیچ خدای دیگری نمی دهند

خدا هم مرا هیچوقت ،

حتی وقتی بد رفتار و بد گفتار می شوم

به خدای دیگری حواله نمی دهد...

با این همه

چرا

از خدا طلبکارم؟

چرا ناسپاسم؟

...

..

.







لیست کل یادداشت های این وبلاگ