السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
مراسم این هفته (پنج شنبه) از ساعت 20:30
با مداحی کربلایی علی محمدی وند
تهران - شمیران نو - خ 8 شرقی - خیمه لثارات الحسین علیه السلام
چه بگوییم از پیام نور که جلو استادم نمیشه اینجوری کرد
) :
تو را بسیار دوست دارم
و می دانم که شیوه عشق من
کهنه شده است
شریان های قلبم
کهنه شده است
آمدن نامه بر من به پیش تو
و بردن گل های زیبا به خانه ات
همه آیین هایی کهنه شده است
تو را بسیار دوست دارم
و رویای من این است که مرا
در پیراهنی نو مبهوت کنی
و با عطری تازه ، دیدگاهی تازه
و رویای من این است
که بارانی از شط بلند پرسش ها
بر من بباری
و چون خوشه گندم از پارچه ناز بالش بشکفی
تو را بسیار دوست دارم
و می دانم که نمی دانی
و مسئله این است
نزار قبانی
........................................................
خورشید برای من
ساعت هفت غروب طلوع می کند
آن هم از پشت میز یک کافه
یعنی وقتی تو را می بینم
روز من از حضور تو شروع می شود
شب من از غیبت تو
کاری کن
روزهایم بلند باشند
من از شب ها می ترسم
رسول یونان
........................................
همین جا بمان عشقم
همین گونه که هستی
بمان
و تنها
به من نگاه کن
نگاه کردن
عشق است
آری
عشق
همین سفرهای طولانی را
می طلبد
هر لحظه سوی خود
بِکش مرا
بِکش تا بدانم
سهم توام
تا بدانی سهم منی
این گونه محکم ، این گونه گرم
سمت خود بِکش مرا
ایلهان برک
..............................................
امتحان نهایی دین ، دینداری نیست .. محبت است
در زندگی به پس که می نگرید می بینید
لحظه هایی خطیر ..
لحظه هایی که به راستی زندگی کرده اید ..
لحظه هایی که با عشق و محبت دست به کاری زده اید ..
" هنری دراموند "
...................................................
فکر تو عایق سرمای من است
فکر کردم به صمیمیت تو ، گرم شدم
خنده کن خنده که با خنده ی تو
آفتاب از ته دل می خندد
شرم در چهره من داشت شقایق می کاشت
سفره انداخته بودیم و کنارش باهم
دوستی میخوردیم
حرف تو سنگ بزرگی جلوی پای زمستان انداخت
باز هم حرف بزن
عمران صلاحی
..............................................
پاییز آرام آرام آمد.اینک مهر است؛ فصل تو
تویی که امید جانی؛ یادگار عشقی ؛ فرجام بی سرانجامی.
فصل تو که آرمیده ای بی روح و کم جان.
زین پس تمام مهرها زرد است؛ تمام پاییزها طلایی ست.
طلایی به رنگ گندم...
من در قاب پنچره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید.
رسول یونان
چه جوری از خودم بگویم ؟
وقتی تو را صدا می کنند
من بر می گردم
چه جوری اسمم یادم بماند ؟
من که دیگر من نیستم
من سبز آبی کبودم
تو
دست هات را بگذار توی جیبم
راه برو
می بینی ؟
من توام
آنقدر توام
که از خواب خودم
پر می کشم به خواب تو
آنجا
باز خودم می شوم
باز عاشقت می شوم
بخواب نارنجی من
بیدار نشو
هیس
بگذار هنوز نگاهت کنم
عباس معروفی
........................................
با هق هق نجیب آسمان بغضی در من شکسته مانده است...
من احساس قشنگ دوست داشتنت را با ابر تقسیم میکنم.
تصویر ساده ایست...
من عاشق بارانم...<\/h1>
عاشق سیاهی چشمهای ساده ی تو!! <\/h1>
...............................................................
درد دارد که تو باشی و دلم نلرزد
درد دارد که دلتنگی عادت شود
می بینی هر روز در نبودنت می میرم ..
و روز بعد شعری زاده می شود که نمی شناسمش
آری ...
درد دارد ، درگیر کسی باشی که در گیر تو نیست ..
" محمد ولی فروتن "
.................................................................
صدایت که میزنم